عباس افندی عبدالبهاء کیست؟
میرزا عباس نوری مشهور به عباس افندي فرزند ارشد و جانشین منصوص میرزا بهاء در پنجم جماديالاولي ۱۲۶۰ ق در تهران متولد شد بهائيان وي را مرکز ميثاق مينامند؛ ولي او خود را عبدالبهاء ناميد و بر اهميت اين نام تأکيد كرد:
«انّ نعتی و صفتی و سمتی و اسمی و لقبی و کينونتی و ذاتیو حقيقتی و علانيتی عبدالبهاء و ليس لی شأن غير هذا »([۱])
او همراه دائمی پدر بود عبور از حادثه ها، تهدیدها و روش های فريب و رياكاري آموخته های او از مکتب میرزاحسینعلی بود اما او معلمین دیگری نیز دارد مبلّغ پيشين بهائي، عبدالحسين آواره (آيتي) در كشف الحيل مينويسد: عباس افندی عبدالبهاء کیست؟
« اما عبدالبهاء آن قدر معلم و مربي دارد که از حد خارج است نخستين معلمش همان پدرش بهاء و بعد از غيبوبت بهاء به سليمانيه معلمش ميرزا موسي کليم عم والا تبارش بوده و در رتبهي سوم رسما او را نزد شيخ عبدالسلام شوافي که از حکماء و علماء مشهور بغداد بوده به تعلم و تدرس گماشتهاند» ([۲]) عباس افندی عبدالبهاء کیست؟
اگر متن وصيتنامه، از صحت برخوردار باشد میرزابهاء عباس افندي را نخستين جانشين پس از مرگ خود قرار داده و او را (غصناعظم) ناميده است و فرزند ديگرش محمدعلي افندي با عنوان «غصناکبر» جانشين عباس افندي در مقام خواهد بود عنایت به عبارات دیگر بها روشن میکند عبدالبهاء هدف اصلي بهاء براي رهبري بهائيان بوده است؛ زيرا وي در وصيتنامه خود با عبارات ذيل بر اين نكته تأكيد ميكند : عباس افندی عبدالبهاء کیست؟
«وصيّة اللّه آنکه بايد اغصان و افنان و منتسبين طرّاً به غصن اعظم ناظر باشند.» [۳] عباس افندی عبدالبهاء کیست؟
و در کتاب اقدس با عبارت : عباس افندی عبدالبهاء کیست؟
«اذا غيض بحر الوصال و قضي کتاب المبدأ في المآل توجّهوا الي من اراده اللّه الّذي انشعب من هذا الأصل القديم.»[۴]
عبدالبهاء را به عنوان مرکز عهد و پيمان، مبيّن آيات و آثار، مرجع و پيشوا و مثل اعلي براي پيروان خويش انتخاب ميکند. تا شعله اختلاف بر سر رياست را ميان فرزندان خود فرو نشاند اما چون فرزندانش تربیت درستی نداشتند توفیقی نداشت زیرا به مجرد مرگش، «غصناکبر» و «غصناعظم» تکرار ملالآور اختلافات گذشته ميان بهاء و ازل را آغاز کردند.[۵] ميرزا آقاجان کاشاني نخستين مؤمن و کاتب بهاءالله و چند نفر از نزديکان و فرزندان ميرزا حسينعلي با نوشتن نامههاي متعدد و کتابهايي به فارسي و عربي و فرستادن پيام براي بهائيان، در مقام انکار جانشيني مقام عبدالبهاء بر آمدند و وي را خارج از «دين بهاء» خواندند.[۶] سرانجام عباس افندي با استفاده از فرصتي که قرار گرفتن بر مسند رياست برايش فراهم کرد، توانست بر برادر کوچکتر خود غلبه كند و او را از عرصة ميدان رقابت براند.[۷]
عبدالبها و بازنویسی بهائیت
عبدالبها بعد از استقرار بر کرسی ریاست ساخته های پدر را مورد بازبینی جدی قرار داد زیرا ناکارآمدی ایده ها و شیوه های میرزا بها برای او و بسیاری از بهائیان روشن شده بود و از طرفی بهائیت اگرچه به سختی توانسته بود در ممالک شرقی پیروانی هرچند اندک برای خود دست و پا کند اما در غرب و گسترش اندیشه های دین گریزانه مانند اومانیسم افراطی که در پی رنسانس متولد و با انقلاب صنعتی بدل به باور اجتماعی شده بودند جائی برای اندیشه های ارتجاعی و قرون وسطائی این شبه دین تقلبی باقی نمانده بود در غرب بهائیت بیشتر از نسخه ناقصی از اسلام ،مسیحیت و آئین یهود به نظر نمی رسید بنا بر این عبدالبها با عنوان تفسیر و تأویل که آن را شأن انحصاری خود میدانست به دستکاری محتوای آئین پدری و حتی در مواردی در شکل و فرم، بهائیت را تا حد ممکن بازسازی کرد و اگر ترمیم و بازنویسی ممکن نبود با سیاست ها و شیوه های خاص خود محو و بی اعتبار می ساخت
سفر عبدالبهاء به اروپا و آمريکا
پس ازانقلاب ترک جوان در ترکيه، سلطان عبدالحميد از سلطنت خلع شد و به تبع آن محدوديتهاي سياسي و اجتماعي عبدالبهاء از ناحيه حکومت برطرف شد. او در ۱۳۲۸ برای دعوت بهائيان اروپا و آمريکا از فلسطين به مصر و از آنجا به اروپا و آمريکا رفت. عبدالبهاء اين سفر که سه سال به طول انجاميد، تعاليمي را به عنوان تعاليم اصلي بهاء مطرح و معرفي كرد که امروزه آنها را به عنوان تعاليم دوازدهگانه ميشناسند؛ گرچه به مرور زمان، تعداد آنها بيشتر شد.[۸] آنچه در سفرهاي عباس افندي به غرب، بيش از هرچيز ديگر خودنمايي ميکند، شيفتگي اين شخصيت به ظاهر مذهبي به تمدن پر زرق و برق غرب است. وي در خطابهاي در منزل يكي از بهائيان آمريكا ميگويد:
«امشب، من نهایت سرور دارم كه در همچو مجمع و محفلي وارد شدم. من شرقي هستم. الحمد الله در مجلس غرب حاضر شدم و جمعي ميبينم كه در روي آنان، نور انسانيت در نهايت جلوه و شهور است… من ميگويم كه ممكن است ملت شرق و غرب متحد شوند و ارتباط تامّ ميان آمريكا و ايران حاصل گردد.»[۹]
عبدالبها و استعمار گران
عبدالبها نیز وقتی روی کارآمد مانند پدرش به روسیه وفادار بود، تا اینکه در سال ۱۹۱۷ میلادی در آن کشور انقلاب بلشویکی رُخ داد و دولت کمونیستی شوروی به رهبری لنین روی کار آمد. از این زمان آنها ارتباط خود را با این فرقه ضاله قطع کردند. اما دولت استعماری انگلستان همچنان به حمایت این فرقه پرداخته و عبدالبهاء را با سخاوت تمام در آغوش گرفت و تا آخر عمر نیز به آن وفادار بود که سردار بريتانی در ۲۳ ايلول سال ۱۹۱۸ میلادی از طرف امپراطور انگلستان لقب سِر به او اعطاء کرد.[۱۰]
عبدالبهاء، بی آنکه به قبح چنين بيگانه پرستی توجهی داشته باشد، مفتخر از سر سپردگی خود به حکام انگليسی ونشان ولقب سِر، برای عظمت ژرژ پنجم پادشاه انگلستان وادامه تسلط بی زوال انگليس در فلسطين دست به دعا برداشته و ارادت و نوکری خالصانه اش را به پادشاه و دولت انگلستان در لوحی ابراز داشت[۱۱] خدمات شایسته عبدالبهاء به دولت انگلستان تا آنجاست که وی در جنگ جهانی اول در خاک عثمانی به سود انگلستان جاسوسی می نمود تا اینکه فرمانده کل قوای عثمانی تصمیم به کشتن و اعدام اوگرفت، اما دولت انگلیس مانع از اعدام و قتل وی شد.[۱۲]ناگفته نماند که یکی از مهم ترین دلایل علاقه عبدالبها به انگلستان ارتباط بسیار دوستانه و نزدیک او با صهیونیستها بود به گونه ای که وقتيکه جنرال آلنبی ([۱۳]) از مصر سواحل فلسطين را تسخير نمود برای مشورت اوّل بخدمت عبدالبهاء رفت وقتيکه صهيونيون بارض موعود وارد شدند برای درک نصايح بخدمت عبدالبهاء رفتند ([۱۴])
سرانجام
عبدالبهاء در ۱۳۴۰ ق/ ۱۳۰۰ ش برابر با ۲۸ نوامبر۱۹۲۱م در پي يک بيماري نه چندان بلندمدت مُرد. در پي مرگ وي، هواداران و دوستداران غربي او به انحاي مختلف به ابراز همدردي با بازماندگان وی پرداختند؛ براي مثال در منبعي چنين ميآيد: عباس افندی عبدالبهاء کیست؟
«وزير مستعمرات حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان، مستر وينستون چرچيل… تقاضا نمود مراتب همدردي و تسليت حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائي ابلاغ نمايد… و ايكونت النبي نيز… اعلام نمود به بازماندگان فقيد سر عبدالبهاء عباس افندي و جامعه بهائي تسليت صميمانه مرا ابلاغ نماييد… فرمانده كل قواي اعزامي مصر جنرال كنگرويو نيز تلگراف ذيل را مخابره نمود: متمني است احساسات عميقه مرا به خاندان فقيد سرعباس بهائي ابلاغ نماييد.»[۱۵]
مقبره او در جوار مقبره باب، واقع در كوه كرمل، در همان جايي است که بنا به فرمان بهاءالله، محل استقرار استخوانهاي سيد عليمحمد باب تعيين شده بود.
آثار و تألیفات عبدالبهاء
عبارتند از: مقاله شخصی سياح رساله مدنيه کتاب سياسيه کتاب مفاوضات؛ کتاب مکاتيب تذکرة الوفا مجموعه مناجاتها به فارسي؛ مجموعه مناجاتها به عربي؛ جواب نامه جمعيت لاهاي جواب پروفسور فورل؛ خطابات در ۲ جلد به فارسي و عربي؛ مجموعه الواح به زبان آذري؛ لوح امريک؛ الواح وصايا(وصيت نامه).
حجت السلام و المسلمین علیرضا روزبهانی بروجردی مدیر مسئول موسسه مطالعات فرقه شناسی معراج
کانال رسمی موسسه معراج در ایتا
[۱] عبدالبهاء ، مكاتيب عبدالبهاء جلد۱ ص ۲۶۴
[۲] کشف الحیل ص ۱۸ و نیز ص ۱۸۱
[۳]. کتابُ عَهْدِي، مجموعه الواح حسینعلی بهاء، ص٣٩٩.
[۴]. کتاب اقدس، بند ١٢١.
ترجمه: هنگامي که درياي وصال از تلاطم آرامش يافت، همگي به کسي توجه کنيد که خدا او را برگزيده است؛ کسي که از اين اصل قديم روييده است.
[۵]. ر.ک: مکاتيب، ج ۱، ص۴۴۲ و ۴۴۳؛ و شوقي افندي، توقيعات مبارکه، ص ۱۳۸و ۱۳۹، ۱۴۶ و۱۴۸٫
[۶]. مفتاح باب الابواب، دکتر زعيم الدوله تبريزي، ص ۳۱۵٫
[۷]. گويا اين قوم، حيات خود را در طرد و لعن يکديگر يافته بودند که هيچگاه اين غائله از ميانشان رخت بر نبست.
[۸]. موژان مومن، جامعه بهائي عشق آباد، ص ۱۸۵٫
[۹]. خطابات عبدالبهاء، ج۱، به نقل از: اسمعيل رائين، انشعاب در بهائيت، ص۱۲۴٫
[۱۰] – قرن بدیع صفحه ۶۲۴
[۱۱] – کتاب مکاتیب عبدالبهاء جلد ۳ صفحه ۳۴۷
[۱۲] – بابیت ازادعا تا واقعیت صفحه ۶۸
[۱۳] GENERAL ALLENBY
[۱۴] اشراق خاوری عبدالحمید، رساله ايام تسعه ص ۵۰۶
[۱۵]. همان، ص ۲۲۶٫
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0شما باید وارد سایت شوید تا بتوانید نظر دهید.